دل بارونی
این طرف مشتی صدف آنجا کمی گل ریخته گفت خون عاشقان منزل به منزل ریخته
موج، ماهیهای عاشق را به ساحل ریخته
بعد از این در جام من تصویر ابر تیره ایست
بعد از این در جام دریا ماه کامل ریخته
مرگ حق دارد که از من روی برگردانده است
زندگی در کام من زهر هلاهل ریخته
هر چه دام افکندم، آهوها گریزانتر شدند
حال صدها دام دیگر در مقابل ریخته
هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیست
هر کجا پا میگذارم دامنی دل ریخته
زاهدی با کوزهای خالی ز دریا بازگشت
نوشته شده در یکشنبه 94/11/4ساعت
1:28 صبح توسط بهنام نجفی نظرات ( ) | |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |